زن عشق مي کارد و کينه درو مي کند....
ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر....
مي تواند يک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستي .....
براي ازدواجش در هر سني اجازه ولي لازم است و تو هر زمان بخواهي به لطف
قانونگذار مي تواني ازدواج کني ........
در محبسي به نام بکارت زنداني است و تو ............
او کتک مي خورد و تو محاکمه نمي شوي ..........
او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي کني .........
او درد مي کشد و تو نگراني که کودک دختر نباشد .........
او بي خوابي مي کشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ........
او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر .........
و هر روز او متولد مي شود ، عاشق مي شود ، مادر مي شود ، پير مي شود و مي
ميرد.....
و اينها همه کينه است که کاشته مي شود در قلب مالامال از درد .......
« دکتر علي شريعتي »