شک هایم هم
شبیه تـــــــو شده اند
گریه که می کنم نمی آیند
.
خط می کشم
روی اسمت با مدادی
که نوک ندارد هیچ وقت !
.
.
وقتی که مرا دور می زنی ؛
یادت باشد که
عشق را در میدان من آموختی ….
دوباره به من خواهی رسید ،
شک نکن
جلوتر نیا
خاکستر می شوی
اینجا دلـــــی را سوزانده اند
.
پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت
هیچ کس غصه ی این که چه می کرد نداشت
گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی ، به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت. هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت. چشم سادگی از لطف زمین می جوشید. خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت
زبیم و رنج نامردی دگر دردی نمیبینم
مزن لاف مروت را که من مردی نمیبینم
منم آن چوب سرگردان به ساحل میرسم زیرا
درون موج دریاها عقب گردی نمیبینم
صد سال در بیابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شو
نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش
همه وجودت له شده ….
به نامردی نامردان قسم خوردم
که نامردی کنم درحق نامردان
.: Weblog Themes By Pichak :.